ببین پسرجان، تو بزرگ شدی. یادت می آید بهت می گفتند باید بزرگ بشی که بفهمی، منظورشان همین حول و حوالی بوده. حالا که پیمانه ی سی سالگی را هم تا ته سر کشیدی وقتش رسیده که با هم رو راست باشیم. وقتش رسیده تمام قامت، بدون اینکه ضربان قلبت خیلی بالا برود، بدون اینکه دست و پایت بلرزد و آب دهانت را نتوانی قورت بدهی بایستی روبروی حل نشدنی های زندگی ات. یا بپذیری شان و به خودت بیایی یا بروی گم شی از اینکه هنوز هم بچه ای. گریه زاری، قهر کردن، لوس بازی، مشغول اسباب بازی شدن، استعمال دخانیات و فرار کردن هم ممنوع. به من نگاه کن، می خوام چند کلمه مردانه باهات حرف بزنم. تو داری پیر میشوی. زمان دارد با سرعت می گذرد و تو و همه ی کسانی که دوستشان داری پیمانه شان دارد تمام می شود. می فهمی؟ داری می میری احمق. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها